امروز، روزِ جهانی بوس و بوسیدنـه! یکی از دوستانِ توییتری، چندتا از ابیاتِ بوسآمیز و بوسمحورِ فارسی رو یکجا توییت کرد. خواستم بینصیب نمونید.
اول از این دوتا که توی لیستِ استاد نبود و خودم در حافظه داشتم شروع کنیم که:
نوری و نهان از من،
حوری و رمان از من،
«بوس» از تو و جان از من،
بازار چُنین خوشتر!
خاقانی [اگر از فصاحتش شک کردید، تقصیری ندارید. از غزلیاتِ خاقانیست که فصیحند و شیرین، نه قصائد که پیچیدهند و متکلّف.]
♦
مجال من همین باشد که پنهان عشقِ او ورزم
کنار و «بوس» و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد
*
ی بوسه عجب ی خوش عاقبتی ست
که اگر باز ستانند دو چندان گردد
حافظ
♦
گاه به ده ثانیه بی بیش و کم
گیری سی بوسه زمن پشت هم
ایرج میرزا
♦
گفتمش ای بت من، بوسه بده جان بستان
گفت: رو کاین سخن تو، نه بشرط ادب است
شاطرعباس صبوحی
♦
مجالِ «بوسه»
به لبهای خویشتن بدهیم
که این
بلیغترین مبحثِ شناساییست
*
[مرسی از آقاگل]
رسم به نام بوسه غارت کنم لبت را
با عذر بی قراری، این بهترین بهانه
[اجـرای نامجو را از اینجا بشنوید.]
حسین منزوی
♦
قندِ آمیخته با گل نه علاج دلِ ماست
«بوسه»ای چند برآمیز به دشنامی چند
*
از بهر «بوسه»ای ز لبش جان همیدهم
اینم همیستاند و آنم نمیدهد
*
گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم
وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک
*
سه «بوسه» کز دو لبت کردهای وظیفهی من
اگر ادا نکنی قرضدارِ من باشی
حافظ
♦
جان و دل صد هزار دیوانه
از بوسهیِ یار خوش دهن گردد
*
چو عشق را هوس بوسه و کنار (آغوش) بُود
که را قرار بُود جان؟
که را قرار بود؟
مولانا
♦
شمارِ بوسه خواهد بود کارم
تو میده بوسه
تا من میشمارم
نظامی گنجوی در خسرو و شیرین
♦
گفتند میهمانیِ عشاق میکنی
سعدی به بوسهای ز لبت میهمان توست
*
رها نمیکند ایام در کنار منش
که داد خود بستانم به بوسه از دهنش
*
از لعلِ لبِ شکرفشانت
یک بوسه به صد هزار جانست
سعـدی
♦
آری، که چو آن ماه بُود بازرگان
دیدار به دل فروشد و بوسه به جان
*
کار بوسه چو آب خوردنِ شور
بخوری بیش تشنهتر گردی
رودکی
درباره این سایت