بهــار سـوگـوار
نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید [=شـراب]
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشانِ داغِ دلِ ماست لالهای که شکفت
به سوگواریِ زلفِ تو این بنفشه دمید
بیا که خاکِ رهت لالهزار خواهد شد
زِ بس که خونِ دل از چشمِ انتظار چکید
به یادِ زلفِ نگونسارِ شاهدانِ چمن
ببین در آینهی جویبار گریهی بید
به دورِ ما که همه خونِ دل به ساغرهاست
ز چشم ساقیِ غمگین که بوسه خواهد چید؟
چه جای من؟ که درین روزگارِ بی فریاد،
ز دست جورِ تو ناهید بر فلک نالید
از این چراغ توام چشم روشنایی نیست
که کس ز آتش بیداد، غیر دود ندید
گذشتْ عمر و به دل عشوه میخریم هنوز
که هست در پیِ شام سیاهِ صبحِ سپید
کِهراست، سایه، درین فتنهها امیدِ امان؟
شد آن زمان که دلی بود در اَمان امید
صفای آینهی خواجه بین کزین دمِ سرد
نشد مکدر و بر آه عاشقان برچید
هـ.الف.سایه
آلبوم به یادِ عارف | ساز و آواز (نه لب گشایدم از گل، طول قطعه: ۱۲:۲۸)
تارِ لطفی، آوازِ شجریان، شعرِ سایه
درباره این سایت